به گزارشامروله، بگذارید این راز را با شما در میان بگذارم. برای مدتهای مدید، فکر میکردم که استعداد هیچ کار خاصی را ندارم. البته که میدانستم به خواندن و خصوصا نوشتن علاقه دارم، فقط اعتماد به نفس کافی را نسبت به توانایی خود نداشتم. بعدها فهمیدم که نه فقط استعدادها و مهارتهای خاصی دارم، بلکه در آنها نسبتا خوب هستم. و باز هم مدتی طول کشید تا بفهمم که میتوانم از آنها برای ساختن کسبوکاری که عاشقشم استفاده کنم.
شاید شما هم زمانی همین وضع را تجربه کرده باشید. مطمئنم که من در این تجربه تنها نبودم. و چندین نفر دیگر هم برای مشورت به سراغ من آمدهاند و همین مشکل را مطرح کردهاند. سوالی که باقی میماند این است که: چطور میتوان فهمید که در چه کار خاصی خوب هستید تا بتوانید از آن برای چرخاندن چرخهای یک زندگی استفاده کنید.
مهارتها بر دو نوع هستند
شاید از قبل بدانید که مهارتها دو نوع هستند: مهارتهای سخت و نرم. وقتی کسی به شما میگوید که یک 'شنوندهٔ عالی' هستید، شما به استادی در مهارت نرمِ شنیدن رسیدهاید. مهارتهای نرم را نمیتوان لمس کرد یا دید. مهارتهای سخت آنهاییاند که قابل لمس یا مشاهده هستند. شما آنها را میتوانید ببینید. برخلاف گوش کردن که قابل مشاهده نیست. مثلا وقتی کسی خیلی خوب تنیس بازی میکند، مهارت او به خوبی قابل مشاهده است.
در این مطلب میخواهیم جداگانه به مهارتهای نرم و سخت بپردازیم تا شما نیز به تواناییهای نرم و سخت خود پی ببرید. و اگر بشود که آنها را با هم ترکیب کرد، شما غیرقابل مهار خواهید بود.
شش گام برای یافتن مهارتهای نرم
یک توصیه احتیاطی: قبل از اینکه از این راهکارها استفاده کنید، باید بدانید که مهارتها و ویژگیها بین آدمهای مختلف متفاوتند. ویژگیهای شخصیتی چیزهایی شبیه اینها هستند:
- درونگرایی
- مهربانی
- واقعگرایی
بعضی چیزها درون شما تثبیت شدهاند و بخشی از شما هستند. اما مهارتها فرق دارند. آنها چیزهایی هستند که شما میتوانید بهبود دهید و بدون تغییر شخصیتتان آنها را بهتر کنید، چیزهایی شبیه معاشرت، مهارتهای تحلیلی، و ارتباطسازی. اگر دیگران همیشه از مهربانیتان میگویند، این یک ویژگی شخصیتی است و نه یک مهارت. ویژگیهای شخصیتی فاکتورهایی موثر هستند؛ اما چیزی نیستند که بشود با آنها یک حرفهٔ خوب ساخت.
۱. ارزیابی کردن
گاهی در شروع یک شغل جدید، باید ارزیابی شویم. این نوع ارزیابیها طراحی شدهاند تا شخصیت کاری ما را به کارفرمای جدیدمان بشناسانند. اگر بعدها آن ارزیابی را بخوانید، درسهای زیادی خواهید گرفت. شاید همه عمرتان از دیگران شنیده باشید که مهارت تشویق، قانعسازی و تاثیرگذاری بر دیگران را دارید؛ اما هرگز آن را جدی نگرفته باشید. پس بعضی اوقات باید از بیرون ارزیابی شویم.
وقتی بالاخره دریابید که در چه مهارتهای نرمی خوب هستید و آن را مال خودتان کنید، میتوانید آنها را با مهارتهای سختتان در هم آمیزید؛ مثلا قدرت تاثیرگذاری و قانعسازی میتواند با مهارت سختی مثل نویسندگی ترکیب شود و سپس درباره چیزهایی بنویسید که واقعا برایتان مهم هستند.
۲. نگاه به درون را متوقف کنید
به درون خود نگریستن عالی است. کمک میکند به خودآگاهی برسید، و به خودتان را بهتر بشناسید. اما وقتی مهارت خود را نمیشناسید، دروننگری هیچ کمکی نمیکند. بنابراین نگاه به درون را متوقف کنید و شروع به جستجو در اطراف کنید. بیشترین وقت خود را با چه کسانی میگذرانید؟ از آنهایی که با درون و بیرون شما آشنا هستند بپرسید «من در چه چیزی مهارت دارم؟» درست مثل نویسندهها که در یافتن اشکالات کار خود ضعف دارند و از این رو از ویراستار کمک میگیرند، ما هم نقاط کوری داریم که باعث میشود نتوانیم مهارتهای خود را ببینیم.
۳. به گذشته نگاه کنید
جوابهایی که به دنبالشان هستید احتمالا جلوی شما قرار دارند. وقتی در گزاره اول به گزارش ارزیابی شغلی پرداختیم، در واقع نگاهی به عقب بود. گزارشهای ارزیابی زمانی توسط خود فرد پذیرفته میشوند که حقیقتی در مورد او را به خودش یادآوری میکنند. به سراغ ارزیابیهای قدیمی، نامهها، ایمیلها، گزارشهای بازخوردی، و حتی گزارش کارهای دوره دانشگاه و دبیرستان بروید. مهارتهای انسان معمولا جایی نمیروند، آنها با تمرین قویتر میشوند. پس از نگاه به عقب نترسید.
۴. تصور کنید که یک پروژه به شما داده شده
شاید یک پروژه کاری باشد یا چیزی در زندگی شخصیتان. تصور کنید که مسئولیت کل آن به شما سپرده شده باشد. چه مراحلی باید طی شود: فازهای ایدهپردازی، طرحریزی، کنار هم چیدن اجزا، کار روی آنها، اجرای طرح، سنجش نتایج. به کدام بخش پروژه بیشتر اهمیت میدهید؟ با کدام بخش آن راحتتر هستید؟ کدام یک آسانتر است؟ به کدام گرایش بیشتری دارید؟ اینها چیزهایی هستند که با مهارتهای شما همخوانی دارند و به طور طبیعی شما را جذب میکنند.
برای مثال شاید عاشق طرحریزی مسیر اجرای پروژه باشید. یعنی که میتوانید با ساختار پروژه ور رفته و مشکلات اولیه را حل کنید. میتوانید نقشههای ذهنی درست کنید و برای پروژه یک چهارچوب بسازید. این به مهارتهای تحلیلی، سازماندهی، و حل مساله در شما اشاره میکند. حالا نقطه قوت خود را میدانید. پس بیایید فرض اولیه را تغییر دهیم و کار را کاری گروهی تصور کنیم که شما فقط بخشی از آن را بر عهده دارید. به طور طبیعی چه نقشی برای خود در نظر میگیرید؟
شاید بعضی افراد به طور طبیعی نقش برنامهریز را انتخاب کنند. یا برخی دیگر نقش رهبر گروه را. چه مجموعه مهارتهایی برای عهدهگیری این نقشها نیاز است؟
۵. چه چیزی طبیعی سراغتان میآید؟
شاید از این جمله غافلگیر شوید، اما آنچه به صورت طبیعی برای شما کشف میشود شاید برای دیگران طبیعی رخ ندهد. برای مثال، من دوستی دارم که میتواند با هر کسی رفاقت برقرار کند اما این چیزی نیست که او با تمرین و تلاش به دست آورده باشد، از زمانی که به خاطر دارم اینطور بوده. اما بر خلاف او، من هرگز آنگونه نبودهام و دوستان کمتری دارم. پس لحظهای مکث کنید و به این بیندیشید: چه چیزی است که شما به راحتی انجام میدهید و دیگران به این راحتی از پس آن بر نمیآیند.
۶. مهارتهای سختتان کدامند؟
اغلب، مهارتهای سخت ما راحتتر کشف میشوند. در چه مهارتِ سختی خوب هستید؟ بازیگری؟ صنعتگری؟ سخنرانی؟ وقتی جواب را یافتید به پشت پرده نگاه کنید تا دریابید که پشت آنها چه مهارت سختی قرار دارد. برای مثال، در گیتارنوازی خیلی خوب هستید. دقت یکی از مهارتهای نرمی است که برای نوازندگی گیتار مورد نیاز است، همینطور هم تمرکز و قدرت گوش سپردن به صداها.
۴ گام برای یافتن مهارتهای سخت
مهارتهای سخت در واقع استعدادهای طبیعی شما هستند. ارتباطسازی با دیگران، خوانندگی، ریاضیات، خیاطی، نقاشی. اما بعضی مواقع، ما با موانع ذهنی مواجه میشویم که قدرت اندیشیدن به مهارتها را از ما میگیرند. پس با این چند ترفند میکوشیم از این موانع بگذریم:
۷. چیزی را که قبلا نمیدانید کشف کنید
کسی چه میداند، شاید شما بتوانید بهترین حصیرباف دنیا باشید. اما تا وقتی آن را امتحان نکنید، هرگز نخواهید دانست که آیا چنین مهارتی دارید یا خیر. پس بهترین کار این است که به فعالیتها و مهارتهای مختلف روی بیاورید تا ببینید که آیا انجامشان برایتان لذتی دارد یا خیر. اگر از کاری لذت بردید، اما هنوز در آن خبره نبودید جای نگرانی ندارد. همیشه میتوانید بهتر شوید.
۸. اما اگر بلافاصله دوستش نداشتید، کنار نروید
آدم میخواهد کار را بکند که در آن خوب است. و آدم در کاری خوب میشود که به آن بپردازد و تمرین داشته باشد. پس اگر بلافاصله عاشق کار جدید نشدید، از آن کناره نگیرید. ابتدا به خود کمی زمان بدهید، تمرین کنید، بهتر شوید، و انجامش را به عادت تبدیل کنید. برنامهریزی کنید و حضور پیدا کنید. هرگز با جا زدن از کاری کناره نگیرید. و سپس اگر نسبت به انجام آن حس خوب و طبیعی پیدا نکردید، حتی بعد از اندکی پیشرفت، آن وقت میشود حکم داد که آن کار مناسب شما نیست. و اینجا است که به سراغ سوال بعدی میرویم.
۹. عاشق انجام چه کاری هستید؟
قبلا گفتیم که اگر در کاری خوب باشید آن را دوست میدارید. بنابراین به کارهایی نگاه کنید که از قبل دوستشان دارید:
- اگر به نوشتن علاقه دارید، شاید نویسنده خوبی هم هستید (یا میتوانید باشید).
- اگر همیشه به ساختن چیزها علاقه داشتهاید، شاید واقعا در این کار خوب هستید.
- اگر همیشه به گفتگو و بحث با دیگران علاقه داشتهاید، شاید در مباحثه و مدیریت آن هم خوب باشید.
۱۰. چه زمانی طبیعیترین احساس را داشتید؟
به زمانهایی در گذشته فکر کنید که بیشترین احساس رضایت را داشتهاید. زمانی که کاری بسیار جذاب را بر عهده داشتهاید که شما را سر ذوق و شوق میآورده است. آن کار چه بوده است؟ ما بیشترین لذت را در زمان انجام کارهایی داریم که در انجام آنها ماهر هستیم. آن مواقع است که در منطقه امن خود هستیم.
قدرتِ کشف مهارتها
دانایی قدرت است و دانستن مهارتها شما را بیش از پیش قادر میکند تا یک دوره حرفهای عالی را برای خود رقم بزنید و کارهای معنادار بکنید. نقاط خالی در دنیا وجود دارند که فقط شما و مهارتهای خاصتان قادر به پر کردن آنها هستید. و وقتی آن نقاط را بیابید، و با مهارتهایتان در دنیا تغییرات مثبت ایجاد کنید، غیرقابل مهار خواهید بود. فقط میماند ایدهای برای کسب درآمد از آنها که آن را هم در مطالبی دیگری به بحث خواهیم گذاشت.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد