به گزارشامروله، سایت تحلیلی «نشنالاین ترست» اخیراً مقالهای با قلم «پیترهریس» در مورد افول هژمونی ایالات متحده آمریکا منتشر نموده است. نویسندهمقالهمعتقد است عصر هژمونی ایالات متحده آمریکا به پایان رسیده وترامپبه تحقق چنینامریکمک میکند.
ترجمهمتن کاملمقالهدر ادامه آمده است.
بر اساسسنت رایج عصر هژمونی آمریکا به پایان رسیده است. اکثر تحلیلگران بر این باور هستند که سیستمتک قطبیجای خود را به سیستمی جهانی میدهد که چندین مرکز قدرت در آنوجوددارد. در این سیستم ایالات متحده آمریکا برای مدتی قدرت غالب خواهد بودامادیگرهژموننیست.
هیچکس نمیداند که آیا نظم جهانی بعدی دو قطبی خواهد بود و قدرتفقطبین دو ابرقدرت (به احتمال زیادایالات متحده و چین)تقسیممیشود، یا چند قطبی، با حضور چند قدرت بزرگ که جهت کسب نفوذ و اقتدار رقابت کنند. چگونگی شکلگیرینظم جهانی بیشتر به تحولات مدعیانمختلفقدرت بستگی دارد. به اینکه اقتصاد چه کشورهایی به رشد خود ادامه خواهد داد و اقتصاد کدام یک با رکودمواجهخواهد شد؟ سیستم سیاسی کدام کشورها مستعد بروز خیزشداخلیبوده یا سیستم سیاسی کدام کشورها اجازهجاه طلبیهایجهانی را میدهد؟
باید گفتتعدادقدرتهای بزرگ در سیستمبینالمللیچیزی راراجع بهسیاست جهانی تعیین نمیکند. چارچوب جامعهبینالمللدقیقاً به اندازه ساختار زیربنایی آن اهمیت دارد و هنگامدرکچارچوبنظمجهانیشناختننقشی که قدرتهایمتوسطبازی میکنند، بسیار مهم است.محققانروابط بینالملل قدرتهایمتوسطرا به عنوان آن دسته از کشورهایی که فاقد قدرتی برای به چالش کشیدن قدرتهای واقعاً بزرگ از نظر نظامی هستندامابا اینوجودقادربه اجرای سیاستخارجیمستقل و مؤثر هستند، تعریف میکند.
قدرتهایمتوسطمیتوانند تأثیرقابل توجهیبر نظمبینالمللیداشته باشند، به ویژه اگر تلاش خود را بر روی یک دلیلخاصمتمرکز کنند (به عنوان مثال،حقوقبشر،صلحیاکنترلتسلیحات) و باسایرقدرتهای همفکر همکاری کنند. از آنجا که آنها از قدرتی کافی برای تامین امنیت خودشان برخوردار نیستند،علاقهزیادی به تثبیتمحیطبینالمللیخود دارند. وضعیت وبقاآنها بهمحیطقابلپیش بینیبستگی دارد.
باید گفت دورههای تغییر قدرت میتواند برای قدرتهایمتوسطمملو از خطر باشد. آنها باید بین پیشبرد نظم جهانی موجود یا باند ارتباطی با قدرتهای در حال افزایش به امید تأثیرگذاری برشکل سیاستهایبینالمللیآینده، یا به عنوان واسطه بین قدرتهای نوظهور ومستقربا هدف هموار کردن انتقال رهبر جهانی به قدرتی دیگر یکی راانتخابکنند.
مهمتراز همه، قدرتهایمتوسطباید از وقوع یک جنگ ویرانگر بین قدرتهای بزرگ و درگیر شدن در آن جلوگیری کنند. درطولجنگ سرد، قدرتهایمتوسطنقشاساسیدر تثبیت روابط بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی داشتند. این امر باعث شدتوزیعبینالمللیقدرت ازتعادلخارجنشود.اماحداقلدر غرب و بخشهایی از جهان سوم کهغیر متعهدبودند، قدرتهایمتوسطدر تقویت و گسترش همکاریهایچند جانبهدر حوزههایی مانند تجارت، سرمایه گذاری،صلحو حل مسالمتآمیزاختلافات نقش مهمی داشتند.
پس از جنگ سرد، اکثر قدرتهایمتوسطخود را به ایالات متحده نزدیک کردند. آنها بهتک قطبیشدن سیستمبینالمللبا ارائه مشروعیت به آن و جهانی سازی و ایجاد نهادهایچند جانبهجهانی کمک کردند. از دید ایالات متحده اگر قدرتهایمتوسطدر مواجهه با چالشهای چین و روسیه بهحمایتاز واشنگتن ادامه دهند، رفتار ایدهآلیداشتهاند. اگر قدرتهایمتوسطجهان مانند انگلیس، فرانسه، آلمان، کانادا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، برزیل، آفریقای جنوبی و دیگرقدرتها– میتوانستند در مخالفت با آمریکا با یکدیگرمتحدباشند، سپس تلاشهایجمعیآنها باعث میشدنظمبینالمللیمورد نظرآمریکا مخدوش شود.
در دنیای چند قطبی، قدرتهایمتوسطگزینههایی مختلفی پیش رو دارند وحمایتآنها از ایالات متحده گزینهایقابل قبولنیست. مخصوصاً در دورهریاست جمهوریدونالد ترامپ که سیاستخارجیآمریکا چرخشی غیرقابلپیش بینیوسایندهداشته است. ترامپ موسساتبینالمللیرا نادیده گرفته و به تعهدات ایالات متحده آمریکا در قبال دیگر کشورها توجهی نکرده است. وی به متحدان واشنگتن به عنوان دوستان نزدیک توجه نکرده و از هرگونهجاه طلبیبرای رهبری جهانی چشمپوشیکرده است. در چنین شرایطی حتی قدرتهایمتوسطباسابقهطولانی همکاری با ایالات متحده خواهان همکاری با قدرتهای دیگر خواهند بود. در اینصورتچه اتفاقی رخ خواهد داد؟ یک سناریو این است که قدرتهایمتوسطتصمیم به همگرایی باهژمونهایمنطقهای مانند روسیه در اروپای شرقی، چین در اقیانوس آرام غربی و برزیل در آمریکای لاتین داشته باشند که این مهم باعثتقسیمسیستمبینالمللبه حوزههایمختلفنفوذ میشود.
از طرف دیگر،ممکناست مشخص شود که نزدیکی جغرافیایی کمتر از کشش اقتصادی اهمیت دارد. اگر چنین باشد، کشورهایی مانند انگلیس و استرالیا میتوانند خود را در مدار یک کشور دارای رشد اقتصادی مانند چینقراردهند، به ویژه اگر قدرتهایمتوسطبتوانند خود را متقاعد کنند که آنها نقش مهمی در تسهیل انتقال مسالمتآمیزقدرت از هژمونی ایالات متحده به یک سیستم جهانی تحت نفوذچیندارند.
سناریو دیگر این است: اگر قدرتهایمتوسطبه این نتیجه برسند که نمیتوانند باهژمونبالقوههمکاری کنند - یا ایالات متحده یک جانبه وخودمختارو یا روسیه و چین - بنابراین آنهاممکناستمجبورشوند از نقش سنتی خود به عنوانتثبیت کنندهنظمجهانی عقب نشینی کنند ودر عوضبقایاصلی خود را بر هرنوعآرزویشکل دادنبه فضایبینالمللیوسیعتر در اولویتقراردهند.
رهبران چنینقدرتهایی کهاز قدرت بزرگبودنو تصمیم گیریهایبینالمللیخودداری میکنند، باید برای تضمینبقایخود به اقدامات یک جانبه متوسل شوند. آنها به جای دنبال کردن وابستگی اقتصادی، از بازارهایبینالمللیاجتنابمیکنند و راههایی برای تقویت موقعیتداخلیخود به جای یافتن مکانی در جامعه ملل پیدا میکنند. بهنفعآمریکا است که از قدرتهایمتوسطجهان کهممکناست به چنین نتیجه گیریهایبدبینانه میرسند،حمایتکند.
حمایتترویجی از قدرتهایمتوسطشاید سادهترین راهی است که ایالات متحده میتواند نفوذ بزرگ خود را در جهانچند قطبیتضمین کند و مطمئناًدلایلخوبیوجوددارد که باید به آینده سیاست بینالملل خوش بین بود. با اینوجوددولت ترامپ تقریباً هیچ تلاشی برای جلب نظر قدرتهایمتوسطجهانی انجامندادهودر عوض، اقداماتی برای دور کردن شرکایاستراتژیکآمریکا انجام داده است. در اینصورتایالات متحده آمریکا از اقدامات خود جهتظهورنظمبینالمللیجدید پشیمان خواهد شد، مگر اینکهرئیسجمهور بعدی با قدرتهایمتوسطبهتر رفتار کند.
