به گزارشامروله، یادداشت /كيومرث شهسواري: داستان تلخ زندگي انسانهايي است كه خود را پاي آتش پير مي سازند و در جهنم تخدير مي سوزند و نداي بيچارگي خود را با تمام وجود باطني خود بگوش انسانهاي بيدار و سالم مي رسانند و آنان را به كمك و دستگيري خود دعوت مي كنند و هنگاميكه فردي با اين مواد خطرناك و نابود كننده انس و معاشرت پيدا نمود و اين سموم خطرناك و كشنده آثار و ريشه هاي خود را به اعماق وجود او فروبردند .
نشاط و شادابي او را باز پس مي گيرند . متعاقب آن چشمهايش غبار آلود رنگش پريده و محزون . صدايش لرزان و مضطرب . كلماتش بريده و كشدار و اعصابش سست و بي بنيان . به حدي كه قدرت حرف زدن و گفتگو از او باز ستانده ميشود و با كمال ضعف و بيچارگي در برابر آتش چمپاتمه زده و چشمان بسته خود را با آتش باز ميكند و سر خود را ميان دو پا فرو ميبرد و در عالم خود در عوالم ديگر با افكار و خيالات تباه كننده سير مي كند .
آري او به اسارت خود فكر ميكند كه پايانش مرگ و فنا و سقوط حتمي است .
پاياني كه از يك آغاز بي خيالي و غفلت و فريب مايه گرفته است و آغازگران آن دوستان دشمن صفت و هم پاهاي بي مايه و سوداگران مرگ و جنايت و افراد سود جو و از خدا بي خبر بوده اند و آخرالعمر . اعتياد عقل و احساس . و شعور را از انسان سلب مي كند و ريشه هاي ايمان را در وجود انسان مي خشكاند و هم زمان با آن مردانگي. شخصيت. شجاعت و استقامت و انسانيت را در فرد مي ميراند
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد